۵صفر، سالروز شهادت حضرت رقیه(س)، دختر ۳ ساله امام حسین(ع) در شهر شام است. کودک خردسالی که علماء و مورخان شیعه، بحث های گوناگونی درباره شخصیت او مطرح کردهاند. درباره حضور حضرت رقیه(س) در واقعه عاشورا سخن بسیار است. گروهی از تاریخ نگاران منکر بودنش در واقعه کربلا شده و عده ای مهر تائید بر حضور دردانه حضرت سیدالشهداء در قافله عاشورائیان زدهاند.
برای پاسخ به این سؤال و رفع شبهه که آیا امام حسین(ع) دختری به نام رقیه داشت یا نه، نکاتی را به شرح زیر بیان میکنیم:
۱. روش تاریخنویسان درباره دختران
اکثر تاریخنویسان و نسبشناسان عرب، به نوعی پیرو سنتهای عرب جاهلی در مورد زنان و دختران بودند و تنها به ذکر تواریخ زنان و دخترانی میپرداختند که شوهران و فرزندانشان در تاریخ نقشی ایفا کرده بودند. مثلا اگر نام رقیه بنت امیرالمومنین(ع) برده میشود، به دلیل این است که همسر مسلم بن عقیل و مادر فرزندان او بوده و در کربلا همراه برادر خود حضور فعال داشته و در خطابات امام از او نام برده شده است. اما دختری که پیش از ازدواج از دنیا میرفت، به دو دلیل نامش در کتابهای تاریخی و انساب برده نمیشد:
۱. چنین دختری اصلا در شمار نسل به حساب نمیآمد تا نام او را ثبت نمایند. چون نسلی از او منتشر نشده است.
۲. او در سنی از دنیا رفته که مجالی برای شهرت لازم برای ثبت در کتب تاریخی را نیافته است.
روش نسبشناسان این بود که اگر او ازدواج میکرد، به صرف شوهر کردن نامش در کتابها ثبت میشد. نوع تقلیل یافته و البته کمی دگرگون شده این تصور، امروزه در میان ما نیز وجود دارد. چنانکه ما فرزندان سقط شده و یا فرزندانی که در نوزادی از دنیا رفته باشند را در شمار فرزندان خود به شمار نمیآوریم.
۲. شهرت نام «رقیه» در بین عرب
«رقیّه» یکی از نامهای پر تکرار در تاریخ ملّت عرب است. پیش از اسلام زنان و دختران عرب به این اسم نامگذاری میشدند. مانند رقیّه بنت عبد شمس، مادر امیه بن ابیالصلت (از شعرای جاهلی)، رقیّة بنت کعب الاسلمیه و رقیّه دختر ثابت بن خالد مشهورترین شخص به این نام، «رقیه بنت رسول الله(ص)» است که دختر هاله، خواهر حضرت خدیجه کبری(سلاماللهعلیها) بود. بعد از نزول سورهی تبت از عتبه بن ابیلهب جدا شد و به همسری عثمان درآمد و با او به حبشه هجرت نمود. در بین صحابه و تابعین، زنان و دختران بسیاری به این نام بودهاند. افرادی مانند رقیّه بنت زید بن حارثه و رقیّه بنت عمر بن خطّاب.
در بین اهل بیت(ع) هم نامگذاری به این اسم بسیار رواج داشته است. یکی از این افراد، «رقیّه بنت امیرالمومنین» همسر مسلم بن عقیل و مادر عبد الله و علی (پسران مسلم) است. امام حسن(ع) هم دختری به نام رقیه داشته است.
۳. دختران امام حسین(ع)
علی بن عیسی اربلی(متوفی ۶۹۲ق) سه قول را در مورد دختران آن حضرت نقل میکند:
قول اول: شیخ مفید (متوفی۴۱۳ق) و حافظ عبد العزیز جنابذی(متوفی۶۱۱ق) دو دختر برای آن حضرت ذکر کردهاند: فاطمه و سکینه؛
قول دوم: ابن الخشّاب(متوفی۵۶۷ق) سه دختر برای آن حضرت نام برده است.
قول سوم: کمال الدین محمد بن طلحه شافعی(متوفی۶۵۲ق) معتقد است که امام حسین(ع) چهار دختر داشته است؛ البته وی فقط نام سه دختر را ذکر کرده است.
اربلی قول دوم را مشهور دانسته است. حسین بن حمدان خصیبی (متوفی۳۳۴ق) در کتاب الهدایة الکبری، محمد بن جریر طبری امامی (قرن ۵) در دلائل الامامه و ابن شهر آشوب مازندرانی (متوفی۵۸۸ق) در مناقب آل ابی طالب(ع) همین قول دوم را پذیرفتهاند. اربلی، قول سوم را از کتاب «مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول» کمال الدین نصیبی نقل کرده است.
ابن شهر آشوب مازندرانی به نکته خاصی اشاره میکند و آن اینکه، نسل امام حسین(ع) از طرف دختری، به واسطهی دو تا از دخترانش ادامه پیدا کرده است. این بدان معناست که دختر دیگر امام(ع) یا ازدواج کرده و بچهدار نشده و یا ازدواج نکرده و در سنین کودکی از دنیا رفته است. با مطالعه تاریخ متوجه میشویم که فاطمه و سکینه ازدواج کردهاند و فرزند و نسل داشتهاند و از سرنوشت «زینب» اطلاعی در دست نیست.
۴. رقیه بنت الحسین(ع)
یکی از اولین کسانی که از حضرت رقیه نام برده است، ابن فندق، ابوالحسن بیهقی (متوفی ۵۶۵ق) در کتاب لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب بوده است. وی سه دختر برای سید الشهدا(ع) نام برده است: فاطمه، سکینه و رقیه.
بنابراین، رقیه یا نام دیگر زینب است یا نام دختر چهارم امام(ع). در مورد سرنوشت این بانوی بزرگوار در منابع اولیه چیزی بیان نشده است. اولین گزارش از نحوهی وفات ایشان در رساله الحاویة فی مذمات معاویه نوشتهی قاسم (یا ابوالقاسم) بن محمد بن احمد مأمونی خوارزمی نوشته شده است. این رساله مثل بسیاری از کتابهایی که به مذاق جریانهای مخالف شیعه خوش نمیآمده، در تاریخ محو شده و نسخههای آن نابود شده است. اگر محققینی مانند عماد الدین طبری (قرن هفتم) نبودند، محتوای این کتابها و منقولات آنها نیز کاملا نابود میشد. عماد الدین طبری در کتب خود مطالب بسیاری را از رسالهی الحاویه مأمونی نقل کرده است. از جمله قصهی شهادت حضرت رقیه بنت الحسین(ع)، وی در کتاب کامل بهائی مینویسد:
«در حاویه آمد که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردان خود که در کربلا شهید شده بودند را بر پسران و دخترانشان پوشیده میداشتند، و هر کودکی را وعدهها میداند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز میآید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهارساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت پدر من حسین کجاست، این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان، زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان بر خواست، یزید خفته بود از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد، خبر بردند که حال چنین است، آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند، ملاعین سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهادند، پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.»
میرزا حسین کاشفی سبزواری (متوفی۹۱۰ق) قضیهی شهادت حضرت رقیه را بدون ذکر نام ایشان از کتاب کنز الغرائب فی قصص العجائب نوشته نجم الدین مذمکینی (قرن نهم) نقل کرده است. فخر الدین طریحی (متوفی ۱۰۸۵ق) در کتاب المنتخب فی جمع المراثی و الخطب(معروف به فخری) داستان شهادت حضرت رقیه را با تفصیل بیشتری نقل کرده است. البته ایشان نام رقیه را نمیبرد اما مینویسد: «اباعبدالله(ع) دختری سه سالهای داشتند که دلش برای بابایش تنگ شده بود و برای او نگران بود، چون خیلی وقت بود که پدر را ندیده بود، هر وقت که بهانه پدرش را میگرفت، میگفتند: فردا میآید و آنچه را که میخواهی برایت هدیه میآورد. یک شب پدر را در خواب دید و ...»
طریحی سخنان حضرت رقیه با سر پدر را به طور کامل نقل کرده است.
۵. قبر حضرت رقیه(س) در دمشق
هم اکنون در مرکز شهر دمشق، نزدیک مسجد جامع اموی به سمت رودخانه بردی و خیابان ملک فیصل، حرم و مسجدی به نام ایشان مشهور است. این قبر و بارگاه، قدمت دارد و چیزی نیست که در سدههای اخیر درست شده باشد. شاید یکی از اولین گزارشهای تاریخی دربارهی این بارگاه، توسط محمد بن ابی طالب حائری کرکی (قرن دهم) در کتاب تسلیه المجالس صورت گرفته باشد. ایشان در مجلس پنجم مینویسد: «در شهری که مردمانش ستمگرند و از حق دورند،... یعنی دمشقِ شام، در بخش شرقی مسجد بزرگ شهر که قبلا خانه بتهای شام بوده،... خرابهای را دیدم که در گذشته مسجد بوده و بر سنگنوشتهی دربش، نام پیامبر(ص) و خاندانش و امامان دوازده گانه(ع) نوشته شده بود و پس از آن، چنین نوشته بود: «این، قبر خانم مَلَکه، دختر حسین بن امیرالمؤمنین(ع) است» مردم شام از شدت عداوتی که با اهل بیت پیامبرشان داشتند، از بازسازی آن بارگاه خودداری کردند تا خراب شد و به محلّی برای ریختن خاکروبه و نجاسات و پلیدیها بدل گشت.»
در ادامه به بازسازی این بنا توسط مومنین و تخریب دوبارهی آن توسط معاندین اشاره میکند. البته نویسندهی این کتاب انتساب این قبر به دختر امام حسین(ع) را ردّ کرده، اما به هر صورت نشان میدهد که ۵۰۰ سال پیش در همین مکان، مسجد و قبری قدیمی به نام دختر امام حسین(ع) وجود داشته است.
مومن بن حسن شبلنجی (قرن سیزدهم) در کتاب نور الأبصار مینویسد: «برخی شامیها به من خبر دادند که برای خانم رقیه، دختر امام علی کرم اللّه وجهه در دمشق شام، آرامگاهی هست که زمانی به دیوارهای قبرش آسیب وارد شد. شامیها قصد داشتند که جنازه را از داخل قبر، بیرون بیاورند تا آن را بازسازی کنند؛ امّا کسی به خاطر هیبت آن خانم، جرئت نکرد وارد قبر شود، تا این که شخصی از خاندان اهل بیت به نام سید بن مرتضی، وارد قبر شد و پارچهای روی آن انداخت و جنازه را در پارچه پیچید و آن را بیرون آورد و همگان دیدند که دختر کوچک نابالغی است. این مطلب را به یکی از بزرگان گفتم، او نیز به نقل از برخی مشایخ خود، آن را برایم روایت کرد.»
ملا هاشم خراسانی(متوفی۱۳۵۲ق) در منتخب التواریخ همین قضیه را با تفصیل از شیخ محمد علی شامی نقل میکند. ابتدای داستان این است که «حدود سال ۱۲۸۰قمری دختر سید ابراهیم دمشقی، حضرت رقیه را در خواب می بیند که به او میگوید: به والی شام خبر بده که قبر مرا آب گرفته و بیاید و تعمیر کند... سید قبر را نبش کرد و آن بچه را بیرون آورد و ...»
خلاصه:
هرچند برخی از تاریخنویسان تنها از دو دختر برای امام حسین(ع) نام بردهاند، ولی از قرن چهارم به بعد نام دختر سوم ایشان در منابع تاریخی مثل الهدایة الکبری، دلائل الامامه و مناقب آل ابی طالب بیان شده است. ابن شهرآشوب تصریح کرده که نسلی از دختر سوم امام باقی نمانده است.
ابن فندق، ابوالحسن بیهقی (متوفی ۵۶۵ق) در کتاب لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب نام این دختر را «رقیه» نقل کرده است. اولین گزارش از نحوهی وفات ایشان در رساله الحاویه فی مذمات معاویه نوشتهی قاسم (یا ابوالقاسم) بن محمد بن احمد مأمونی نوشته شده است. این رساله مثل بسیاری از کتابهایی که به مذاق جریانهای مخالف شیعه خوش نمیآمده، در تاریخ محو شده و نسخههای آن نابود شده است. عماد الدین طبری(قرن هفتم) این مطلب را از حاویه نقل کرده است. در قرنهای بعدی هم در منابعی مانند روضه الشهدا ملا حسین کاشفی و منتخب طریحی این قضیه از منابع دیگری نقل شده است.
در برخی منابع تاریخی اشاره شده که بیش از ۵۰۰ سال قبل، بارگاهی برای ایشان در دمشق بوده است و بارها ساخته و تخریب شده است.
انتهای پیام/
نظر شما